سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیوونه غربتی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

در مهمانی خوبان رهایم نکــــنی ...

تو ترافیک این معصیت آباد تهران بودم.

دیروز را می گویم، وقتی که بانو گفت که می خواهد سحری درست کند

تازه فهمیدم که به چه سرعتی به پشت درب خانه ات رسیده ام و خودم هم نفهمیدم!

اشک در چشمانم جمع شد

( زمان چه زود می گذرد .... مهمانی آغــــاز شد ....)

در همین حین بود که موتور سوار کنار دستم گفت: داداش ناراحت نباش، یا خودش میاد و یا خبرش!

یه نگاه بهش کردم و گفتم:  هم خبرش اومد و خودش! رمضان الکریم رو می گم!

ببین ...

دست هایم را ببین!

خالیِ خالیست!

حضور بر سر سفره کریم آداب خودش را دارد!

و این بنده عاصی آداب را  هیچ گاه یاد نگرفته ام!

نمی دانم این رو بایستی بگذاریم به حساب "کریمیت صاحب خانه" یا "بی حیایی بنده مهمان" ؟!

یابن الحسن، آقا جان روحی فداک

بی چاره تر از من بر سر این سفره کسی نیست

دست مرا نکند رها کنی

مرا که چون طفلی صغیر در این آشفته بازار گرفتار شدم

نادانی ها و بی معرفتی های من جای خود ...

ولی ...

مهربانی های شما .... خوبی های شما و لطف شما جای دگر دارد!!!

آخر نوشت 1: یا ایها العزیز!  تصدق علینا .... نگاهی صدقه بده! "صدقه سر" خوده خودت!

آخر نوشت 2: یواش یواش صدای قدم های مبارک ماه مبارک شنیده میشه!

آخر نوشت 3: در این ماه رحمت، اگر از هم خرده ایی گرفته ایم، هم دیگر را حلال کنیم و از هم بگذریم تا شاید خدا هم به لطف و کرمش با ما اینچنین کند!

آخر نوشت 4: در میان  ..... مناجات های سحری .... یا .... روضه های لحظه ی سحر .... آن وقت که خرما را در دست داشتید در لحظه ی افطار و می گوئید "السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه منی السلام)" ... آنجا که در گرمای سخت تابستان در اوج تشنگی می گویید "آ آ آ آ آ ه ه ه ه ه حسیـــــن جان (علیه منی السلام)" ....
در این لحظات مرا از یاد نبرید

آخر نوشت 5: هر زمان که این یه بند "گناهی نکنیم و دعایی بکنیم" رو می نویسم، در دلم می گویم: خدا رو شکر بهانه ایی (شیطان رجیم و لعین) هست که دلیلی (غیر موجه) باشد برای گناه کردنمان! اما در این ماه چه بگویم!؟ چه دلیلی بیاورم برای (خدایی ناکرده) خبط و خطا کردنم؟!

والله العظیم هیچ دلیلی نیست بجز بدی خوده خودم!

آخر نوشت 6: برای سلامتی آقامون مهدی جان روحی فداه فقط دعــــایی بکنیم!